loading...

من جمله خستگان ثقیل السخن!

انباری احساسات یه دختر بچه ی شکسته ی درون

بازدید : 185
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 4:26

من از خیلی چیز‌ها لذت می‌برم مثلاوقتی در مترو مینشینم و قیافه‌ی پیرزنی اخمو با رژ لب قرمز یا دختری که جدیدا موهایش را بلوند کرده همراه با اکستنشن مژه یا ناخن‌های برق انداخته شده‌ی خانمی‌با لباس فرم ؛در ذهنم داستان میسازم و اسم پیرزن را اعظم می‌گذارم اعظم خانوم خانه اش عمارنی در لواسان است و سگ پا کوتاه احمقی به نام لوسی دارد و هرروز برای رفع کمر دردش داخل استخر عمارتش شنا می‌کند یا آن دختر که در ذهنم اسمش ملیناست و برای قرار با دوست پسر جدیدش بهرام عطر کیالی را زده! احمقانست اما من از ساختن داستان از افرادی که سر راهم قرار می‌گیرند خوشم می‌آید ، برای همین هر کسی را که ببینم از ذهنم بیرون نمی‌رود چون هر کدام گنجینه‌ی داستان بی سر و ته با نمک غمناک یا جنایی دارند که در ذهنم ثبت شده اند !

دلم شبیه درخت آنچنان پر از مهر است که...
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 4

آمار سایت
  • کل مطالب : 45
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 44
  • بازدید کننده امروز : 30
  • باردید دیروز : 58
  • بازدید کننده دیروز : 57
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 141
  • بازدید ماه : 675
  • بازدید سال : 8389
  • بازدید کلی : 16910
  • کدهای اختصاصی